ایده ای موفق برای شروع کسب و کاری موفق
اما قبل از این که شروع کنیم اجازه دهید یک نکته را روشن کنیم:افراد همیشه از جمله ی وقت خوبی برای عملی ساختن ایده ای که برای شروع کسب و کار خود دارند،متعجب هستند.حقیقت این است که هرگز یک زمان بد برای راه اندازی یک کسب و کار وجود ندارد.این موضوع واضح است چراکه هوشمندانه ترین زمان راه اندازی یک کسب و کار در زمان های اقتصادی قوی است.انسان پول دارد و به دنبال راهی برای خرج کردن آن است.اما راه اندازی کسب و کار در شرایط و زمان های دشوار و نامشخص اقتصادی میتواند هوشمندانه تر باشد!
آنجا که افراد تمایل دارند تا در شرایط سخت کار خود را شروع کنند مسلما کسب و کار جدید شما شانس بهتری برای جلب توجه دارد در شرایط سخت خواهد داشت و با توجه به ایده ای که دارید،در یک شرایط ضعیف اقتصادی اغلب تجهیزات و یا حتی کل کسب و کار به فروش میرسد که قیمت های مقرون به صرفه ای برای آنها در نظر گرفته میشود.
هرشخصی موانع مربوط به خود را دارد،چیزهایی که از آنها فرصت برداشتن اولین و مهمترین گام ها را میگیرد.بیشتر افراد از شروع کردن میترسند، ترس از اینکه ممکن است ناشناخته بمانند یا شکست بخورند و یا حتی به موفقیت برسند.
بعضی از افراد به شدت در اشتباه هستند و فکر میکنند که باید همه چیز را از صفر شروع کنند و فکر میکنند باید با چیزهایی پیشرفت کنند که قبلا توسط هیچکس انجام نشده است،مثلا یک اختراع جدید یا خدماتی منحصر به فرد.
اکثر افراد شروع کننده یک کسب و کار باید بدانند که نباید با چیزی کار خود را شروع کنند که تاکنون هیچ کس درباره ی آن حرفی نشنیده است،ولی به جای این محصول جدید،این سوالات را درباره ی محصولی که در نظر دارید پاسخ دهید:«چطور میتونم این محصول رو ارتقاء بدم؟» یا «میتونم بهتر و متفاوت تر از افراد و گروه هایی که روی این محصول کار کرده اند عمل کنم؟»یا سوالی ساده تر،«آیا سهمی از بازار وجود دارد که دست نخورده باقی مانده باشد و توسط کسب و کارهای دیگر برداشته نشده باشد؟»
خون را در رگ به جریان در آورید
چگونه پروژه ایده دادن را شروع میکنید؟اول از همه یک برگه کاغذ بردارید و بالای آن بنویسید« چیزهای مربوط به من»،5 تا 7 چیز درباره ی خودتان را لیست کنید،چیزهایی که دوست دارید انجام بدهید یا واقعا در آنها مهارت دارید،چیزهای شخصی.لیست شما باید شامل این موارد باشد:من واقعا با مردم رابطه خوبی دارم،بچه ها را دوست دارم،عاشق خواندن هستم،عاشق مشتریان هستم،عاشق اعداد هستم،من به خوبی با مفاهیم بازاریابی آشنا هستم،من حل کننده تمام مشکلات هستم.» فقط هرچه به ذهنتان می آید روی برگه بنویسید.نیاز نیست که احساسی بوجود بیاورد.
حالا در یک طرف دیگر از کاغذ چیزهایی را لیست کنید که فکر میکنید در آنها مهارتی ندارید و دوست ندارید که آنها را انجام بدهید.ممکن است که شما واقعا مفاهیم بازاریابی را به خوبی بدانید و با آنها آشنا باشید ولی علاقه ای به ملاقات کردن افراد ندارید یا اینکه بچه ها را دوست نداشته باشید یا تمایلی به بحث های عمومی ندارید و نمیخواهید مسافرت کنید.فکر خود را به آنها مشغول نکنید و فقط افکار خود را بنویسید.وقتی که تمام شد از خودتان بپرسید:اگر 3 تا 5 محصول یا خدمت وجود داشت که در زندگی شخصی من تأثیرگذار بود و باعث بهتر شدن زندگی من میشد،این محصولات میتوانستند چه چیزهایی باشند؟
این زندگی شخصی شما به عنوان یک مرد،زن،پدر،مادر،همسر،پدر بزرگ،یا هر وضعیتی که ممکن است داشته باشید،تعیین کنید که چه محصول یا خدمتی ممکن است زندگی شما را آسان تر و شادتر سازد یا اینکه برای شما موثر تر و کارآمدتر واقع شود و یا اینکه به سادگی بتوانید توسط آن زمان بیشتری از عمر خود را صرفه جویی کنید.
در مرحله بعدی از خودتان سوالات مشابهی درباره ی زندگی کاری خود نیز بپرسید.مثلا درباره ی چیزهایی که درباره ی زندگی کاری خود دوست دارید یا دوست ندارید یا صفاتی در مورد خودتان که افراد آنها را دوست دارند یا نه.
در نهایت از خود بپرسید که چرا به دنبال شروع یک کسب و کار هستید و بعد از اینکه انجام شد نگاهی به الگویی که ایجاد شده است بیندازید.(به عنوان مثال یک کسب و کار به مهارت هایی که دارید و کارهایی که به آنها علاقه مند هستید نیاز دارد.)
آنها تحویل داده شد
در اینجا داستانی درباره ی شروع یک کسب و کار وجود دارد که مثال بزرگی از دیدن یک نیاز و برطرف کردن آن است.سالها پیش در ارواین،کالیفرنیا،یک جامعه برنامه ریزی شده،رستوران های فست فود زیادی در مناطق اداری و کسب و کارها وجود داشت که اکثرا از میان شهر عبور میکردند .2 مرد جوان در ارواین متوجه شدند که وضعیت خریداری ناهار بسیار خسته کننده شده است و انتخاب های مقرون به صرفه ای وجود داشت،مراکز توزیع غذای متعددی در این راستا وجود داشت و پارکینگ ها واقعا کوچک بود و صف منتظران وحشتناک! یک روز که آنها به مشکل خود فکر میکردند یکی از آنها گفت بهتر نیست افرادی را برای رساندن غذاها استخدام کنیم؟بنابراین چراغی روشن شد و بعد آنها چیزی را انجام دادند که اکثر افراد به آن فکر نکرده بودند و ایده خودشان را عملی کردند انجام دادند و بطور تصادفی کسب و کار تحویل رستوران را شروع کردند.
بنابراین این دو کارآفرین جوان توانستند براساس نیاز موجود در منطقه خود به موفقیت برسند.این یک راه برای بدست آوردن ایده است.به صدای درون خود(همکاران خود،خانواده و همسایه هایتان) در مواقع نا امیدی گوش کنید.فرصت ها برای همه وجود دارد شما فقط باید به دنبال آنها بگردید.اگر مغز شما همیشه در حالت ایده دادن تنظیم است پس برای ایده های زیادی که به سرتان می آیند دورو بر خود را نگاه کنید یا اینکه درباره ی آنها مطالعه کنید.برای مثال اگر مقاله ای درباره ی کاهش ساعات انتظار برای ناهار خوانده اید،و افکار کارآفرینانه به مغزتان رخنه کرده باشد با خود میگویید:وای شاید این فرصت برای من هم وجود داشته باشد پس باید درباره ی آن تحقیق کردن را شروع کنم.
لحظات الهامبخش
از هرجایی میتوان الهام گرفت. یک نمونه از داستانهای کلاسیک درباره شروع یک تجارت را باهم میخوانیم : تا حالا شده به خاطر دیر برگرداندن یک فیلم، مجبور به پرداخت مبلغ اضافهای شوید؟ شرط میبندم به فکر راهحلی برای این مسئله نیفتادهاید. ولی وقتی «رید هاستینگز» مجبور شد مبلغ بالای 40 دلار جریمه دیرکرد بدهد، بهجای عصبانی شدن، از این جریمه الهام گرفت. هاستینگز پیش خودش فکر کرد : «چرا مراکز اجاره فیلم مانند باشگاههای سلامتی کار نمیکنند؟ یعنی به این صورت که چه کم از باشگاه استفاده کنی چه زیاد، باید مبلغ یکسانی بپردازی.» از این فکر بود که سایت Netflix.com، یک سرویس آنلاین اجاره دیویدی به وجود آمد. از زمان آغاز به کار در سال 1999 نتفلیکس با درآمدی بالغبر 3/1 میلیارد دلار تبدیل به یک تجارت بزرگشده است.
رسیدن به یک ایده میتواند بهسادگی گوش به زنگ بودن برای پیدا کردن جدیدترین تجارتهای پردرآمد باشد؛ همیشه از این نوع تجارتها وجود دارد. خیلی از کارآفرینانِ محلی با آوردن ایدهای مانند کافیشاپهای استارباکس به شهر خودشان و گسترش تجارت خود ازآنجا، میلیونها دلار پول درآوردهاند. مثل کافیشاپ کاریبو که از شهر مینیاپولیس کار خود را آغاز کرد. پایهگذاران آن در سال 1990 چیزی را که خودشان «لحظه اوه!» توصیف میکنند داشتند و دو سال بعد تجارتی را به وجود آوردند که اکنون دومین شرکت کافیشاپهای زنجیرهای در کشور است. دیگر کارآفرینان درزمینهٔ کافیشاپ ترجیح دادند که کارشان را محدود به شهر خود بکنند.
از مشاغلی که قبلاً انجامشده و موفقیتشان ثابتشده هم چشمپوشی نکنید. تجارتهای پردرآمد اغلب بهصورت دورهای رونق میگیرند. مثل باغبانی. در چند سال اخیر محصولات و مواد اولیه باغبانی رونق بالایی داشتهاند، ولی کسی باغبانی را یک تجارت قرن بیست و یکی بهحساب نمیآورد.
بهبیاندیگر، شما میتوانید هر ایدهای را انتخاب کرده و با توجه به زمان و جامعه خودتان آن را تغییر بدهید، و خلاقیت خودتان را نیز به هر ایدهای اضافه کنید. درواقع، تغییر دادن یک ایده انتخابی نیست بلکه اگر میخواهید تجارت موفقی داشته باشید ضروری است. نمیتوانید همینطوری یک ایده را بردارید، اجرایش کنید و بگویید : «خب این هم از این!» جدا از رستورانهای مکدونالد یا سابوی یا تجارتهای شعبه دار دیگر ازایندست، مشاغل خیلی اندکی وجود دارد که با تمام سلیقهها همخوانی داشته باشند.
یکی از بهترین راهها برای اینکه مشخص کنید ایده شما در جامعهتان موفق میشود یا نه، صحبت کردن با افرادی است که میشناسید. اگر یک ایده تجاری است با همکارانتان صحبت کنید. ایدههای شخصی را با خانواده یا همسایگانتان در میان بگذارید. از اینکه مردم ایدهتان را بدزدند، نترسید. درواقع اصلاً امکان چنین چیزی وجود ندارد. فقط درباره ایده کلیتان حرف بزنید، لازم نیست تمام جزئیات را هم بگویید.
فقط انجامش دهید!
امیدوارم تا الآن، فرآیند مشخص کردن اینکه چه شغلی برایتان مناسب است، دستکم تا حدی روشنشده باشد. به این نکته هم توجه کنید که آغاز کردن یک شغل، کار آنچنان شاقی هم نیست. خیر، آغاز کردن یک شغل کار آسانی نیست ولی به آن اندازه که خیلی از مردم فکر میکنند هم پیچیده یا ترسناک نیست. این کار یک فرآیند گامبهگام و معمولی است. پس گامبهگام پیش بروید. گام اول : بفهمید که چهکاری میخواهید انجام دهید. زمانی که به یک ایده رسیدید، با بقیه صحبت کنید تا بفهمید آنها چه فکری میکنند. این سؤال را بپرسید : «شما این را میخرید و یا از این استفاده میکنید؟ و چقدر حاضرید برای آن پرداخت کنید؟»
این را هم به یاد داشته باشید که خیلی از اطرافیانتان، شمارا به دنبال کردن سفر کارآفرینیتان تشویق نخواهند کرد (حتی بعضی از آنها دلسردتان هم خواهند کرد). بعضی از آنها، این را به شما میگویند که قلبا صلاح خود شمارا میخواهند و فقط میخواهند که شما واقعیت شرایط را بدانید. بعضیها به شهامتتان حسادت میکنند، بعضیهای دیگر هم از اینکه واقعاً جرئت انجام چنین کاری رادارید از شما متنفر میشوند. نمیتوانید اجازه بدهید این مخالفان، دلسردتان کنند و سفر شمارا حتی قبل از اینکه آغازش کنید متوقف کنند.
درواقع، وقتی به یک ایده تجاری رسیدید، مهمترین خصوصیتی که بهعنوان یک کارآفرین به آن نیاز دارید چیست؟ ثبات قدم. وقتی تصمیم میگیرید تجارت خودتان را آغاز کنید، خیلی بیشتر از سابق «نه» خواهید شنید. نباید از این بابت ناراحت شوید، باید به فراتر از «نه» برسید و به سراغ نفر بعدی بروید... چراکه سرانجام به جواب «بله» هم خواهید رسید.
یکی از معمولترین هشدارهایی که خواهید شنید در مورد ریسک کردن است. همه به شما خواهند گفت که به راه انداختن تجارت خودتان ریسک بزرگی است. البته که آغاز یک تجارت ریسک بزرگی است ولی چهکاری در زندگی ریسک نیست؟ بهعلاوه میان ریسکهای احمقانه و ریسکهای حسابشده تفاوت زیادی وجود دارد. اگر با دقت کاری را که میخواهید انجام دهید در نظر گرفتهاید، وقتی نیاز دارید از بقیه کمک بگیرید و هیچوقت دست از سؤال پرسیدن برندارید، بهاینترتیب میتوانید از میزان ریسک خود بکاهید.
نمیتوانید اجازه دهید شبح ریسک، پیشرفت کردن شمارا متوقف کند. از خودتان این را بپرسید : «واقعاً دارم چه ریسکی میکنم؟» و ریسک خودتان را ارزیابی کنید. دارید از چه چیزی دست میکشید؟ اگر اوضاع خوب پیش نرفت چه چیزی را از دست میدهید؟ روی چیزی که از عهده از دست دادنش برنمیآید، ریسک نکنید. روی خانهتان، خانوادهتان و سلامتیتان ریسک نکنید. از خودتان این را بپرسید : «اگر این کار خوب پیش نرود، آیا وضعم ازآنچه الآن هست بدتر خواهد بود؟» اگر تمام چیزی که باید از دست دهید مقداری زمان، نیرو و پول است پس بهاحتمالزیاد ارزش ریسک کردن را دارد.
مشخص کردن اینکه میخواهید چکار کنید تازه گام اول است. هنوز کلی تکلیف دارید که باید انجام دهید و کلی تحقیق پیش روی شماست. خریدن این کتاب، اولین گام هوشمندانه است. مهمتر از همه : یک کاری انجام دهید. سالبهسال دست روی دست نگذارید و بگویید :
«امسال، سالی است که میخواهم تجارت خودم را آغاز کنم.» امسال را تبدیل به سالی کنید که واقعاً در آن تجارت خودتان را آغاز میکنید.