هزار وب

جک ، عکس ، سرگرمی و ...

هزار وب

جک ، عکس ، سرگرمی و ...

لطیفه 52


فراموشی
آلبرت از رالف پرسید: مامانت چطوری فهمید که دستهایت را نشستی؟
رالف گفت: هیچی فراموش کرده بودم صابون را خیس کنم!

لطیفه 50


فریدولین از جشن تولد دوستش به خانه برگشت.
مادرش پرسید: دختر مؤدبی بودی؟
فریدولین: البته مادر!
مادر: مرتب نمیرفتی شیرینی برداری؟
فریدولین گفت: نه همان اول که وارد شدمپنج تا برداشتم!

لطیفه 33


یارو میگوزه بچه هاش میزنن زیر خنده! در حالی که اشک تو چشاش جمع میشه میگه: خدایا این شادیو از بچه هام نگیر!!!

لطیفه 34


یارو میره راهپیمایی می بینه شلوغه بر میگرده!!!

لطیفه 30


از یارو میپرسن دوازده فروردین چه روزیه؟ میگه: همون روزی که جا میگیریم برا 13 بدر!!!